to march, to kick away, to keep step, to step on, to pedal, to goose-step, to operate by moving the feet
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او تصمیم گرفت بهجای رانندگی به محل کار، برای ورزش کردن (با دوچرخه) پا بزند.
He decided to pedal for exercise instead of driving to work.
به سربازان دستور داده شد که در جریان رژه پا بزنند.
The soldiers were ordered to goose-step during the parade.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پا زدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پا زدن